۳۳ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

335، کوه نوشت

تابستونه و فصل بازی و خنده، بچه ها توی کوچه غرق شادی مثل چند تا پرنده... (یادتونه این شعرو؟! :) )
به جهت پرکردن اوقات فراغت تابستانی تصمیم گرفتیم به کوهنوردی بپردازیم. البته فعلا فقط تصمیم گرفتیم!
پس رفتیم از یکی از خانوم های همسایه که مربی کوهنوردی می باشند، برنامه ی گروهشون رو گرفتیم.
و قول دادیم که حسابی ورزش کنیم ( بیشتر از قبل) تا آماده باشیم که دو ماه دیگه باهاشون همراه بشیم.
یاد 10-12 سال پیش افتادیم که با دوستان دبیرستان میرفتیم کوهنوردی، خانوم همسایه ما رو می برد.
بسی لذت بردیم از دیدن عکس های آن سالها. گفتم شما رو هم به دیدنشون مهمان کنم.

+ حجم عکسها رو کم کردم تا لود شدن صفحه به زمان زیادی نیاز نداشته باشه.
برای تماشای عکس ها در اندازه ی واقعی روشون کلیک کنید. :)


۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

334، بیایید مادری کنیم

 مفهومی هست تحت عنوان biological mother ، یعنی کسی که شما رو به دنیا میاره. به جز اون مفهوم دیگه ای وجود داره تحت عنوان "مادر"، که توی همه ی فرهنگ ها جایگاه خاصی داره و براش ارزش و احترام زیادی قائل هستن. من فکر میکنم این ارج و قرب صرفنظر از اون 9 ماهی هست که مادر ما رو حمل میکنه و به سختی زیاد ما رو به دنیا میاره ( اونقدر سخت که گاهی آرزو میکنن کاش پیش ازین مرده بودن...)؛ به خاطر مادری کردن بعد ازون هست. مادر ما تنها کسی هست که همه ی ضعف ها و ناتوانی های ما رو میبینه، اما بازهم بی قیدو شرط دوستمون داره و بهمون محبت میکنه. این مهربانی بی حد و اندازه و بی چشمداشت، مادری کردن هست، بی توقع، بی ریاکاری، و بدون انتظار جبران یا پاداش...و ما امروز بیشتر از هر چیزی توی جامعه مون، به این مهربانی بی قید و شرط احتیاج داریم، بیاید برای همدیگه مادری کنیم. بدون انتظار و بدون توقع به هم محبت کنیم، بگذریم و اجازه بدیم دیگران احساس امنیت روانی کنن. به کارمون، به جامعه مون، به مردممون و به کشورمون احساس فرزندی داشته باشیم و برای بهتر شدنش تلاش کنیم...


بعدا نوشت:
از محمدرضا شعبانعلی

هدیه‌ی زنان به دنیا،‌ چیزی فراتر از آوردن فرزند است. چیزی فراتر از مشارکت در اقتصاد.
هدیه‌ی آنها به دنیا، «نگرش و منش مادرانه» است.

شاید این روزها، جامعه‌ی ما بیش از عنوان «مادر» نیازمند منش و نگرش «مادرانه» باشد.
نگرشی که «زایش» را جزء جدایی‌ناپذیر طبیعت انسانی بداند و بکوشد با رفتار و تصمیم‌هایش «یادگاری زنده و جاودان» از خود باقی بگذارد.

نگرشی که «محبت نامشروط» را به اطرافیان هدیه دهد. مستقل از اینکه اطرافیان با او چه کرده‌اند و چه خواهند کرد.

نگرشی که «آه کشیدن و گریستن در حضور دیگران» را ارزش نداند. محکم بایستد. لبخند بزند و شادی‌اش را با دیگران شریک شود و غم‌هایش را در خلوت با خود مرور کند.

نگرشی که «نخستین لقمه‌ی روی میز» را برندارد و «آخرین لقمه‌ی روی میز» را زمانی بردارد که از سیر شدن همه‌ی حاضران بر سفره،‌ مطمئن شده باشد.

نگرشی که «دستاوردهای اطرافیانش را نیز دستاوردهای خود بداند» و «از موفقیت فرزندش چنان شاد شود که گویی موفقیت خود اوست». هر چند که فرزند،‌ کمک‌ها و حمایت‌های او را به فراموشی بسپارد.

نگرشی که بین «فرزند خود» و «فرزند دیگری» فرق نگذارد و هر جا هر کسی و هر کاری را دید، مانند فرزند خود و کار خود، مراقب آن باشد.

رویش چنین نگرشی بهشت را در زیر پای ما خواهد آفرید حتی اگر بستر رشدمان خشک‌ترین بیابان باشد.

بیایید روز مادر را به آنها که «مادرانه» فکر می‌کنند و زندگی می‌کنند تبریک بگوییم و از زنان بخواهیم که اخلاق مادری را به همه‌ی ما مردان و مردمان این دیار بیاموزند و مراقب باشیم که اگر روحمان هنوز پذیرش نگرش مادرانه را ندارد، در جامعه و کار و زندگی، فضایی نسازیم که تنها راه بقای زنان،‌ فراموش کردن نگرش مادرانه باشد.


۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

333، تنهایی نوشته!

1- من به کمبود همراه دچار شدم! دیروز از ماست کره گرفتم و دوغ. به باقیمانده ی خانواده در منزل، میگم آش دوغ درست کنم. میگه درست کن ولی من که نمیخورم. یعنی الان من یک قابلمه آش رو تنهایی بخورم؟! صبح براش پرتقال آب گرفتم، نخورد. شب براش شامی گرم کردم ( خداوکیلی شامی محشری بود.) نخورد، منم نخوردم. میگم بیا بریم باغ گوجه و خیار و ... رو بچینیم. میگه من نمیام، میخوای خودت برو. میگم بیا خاک گلدونها رو عوض کنیم، میگه من نمیام بریم از خونه ی خاله خاک بیاریم برای گلدون ها. میگم شربت درست کنم برات؟ میگه نه، خودت بخور! ...  :(


2- این هفته "بین التولدین" محمد و مصطفی هست. پارسال برای تولد من، پدرش یک خودنویس خرید که مصطفی هدیه رو بهم داد. روال به این صورته که فرد متولد شده، بقیه رو میبره یک بستنی فروشی، به جز باباها البته. مهمانان هم هرچی دلشون خواست سفارش میدن و میزبان میخره براشون. بعد هم بهش هدیه میدن. مصطفی نمیدونست توی هدیه ای که برای من خریدن چی هست. بازش که کردم، شب که رفت خونه، به پدرش گفته: برای مریم خودنویس میخری، چرا برای من نخریدی؟! یعنی عاشق این بچه هستم که خودش رو در هر شرایطی با من مقایسه میکنه! :)




فلفل هایی که چیدیم تا بریزیم توی پیتزای امشب

سوال
 رنج کشیدن و فداکاری کردن توی عشق و یک رابطه ی عاطفی لازمه عایا؟ تا چه حد و تا کجا؟!

نتایج مزایده:

عرض کنم که برنده یک استاد ناشناس هست که گفته میاد و برامون یک کلاس آموزشی که عمری دوست داشتیم بریم، و پولش رو نداشتیم، برگزار میکنه. منم که عاشق علم آموزی! وسوسه شدم خب! :) از حضور پرشور تک تک دوستان اعم از نگین عزیز، الی، حاج آقا، بهانه گیر و سایر عزیزان تشکر و قدردانی به عمل میاد. شانستون رو در آوردگاه های دیگری امتحان کنید، انشالله که موفق و موید باشید. :)
۲۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو