۷۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

94، دفاع؟!

اینکه من هی از شاد بودن بعد دفاعم میگم، به خاطر سرخوشی و خجسته بودنم نیست واقعا.

وقتی که من ارشد قبول شدم، یعنی سال 89، گروه ما یک استاد بیشتر نداشت.

و کلی مشکل حتی برای برگزاری کلاس های ما داشت. نصف مشکلات گروه خود همین یک نفر بود.

نصف دیگه ش هم که ترم بعدش اومد، بعد از چندمین تلاشش برای اخذ PhD، این بار از شرق آسیا برگشت.

و ایشون شدن مشاور بنده. به طور زوری و خودخواسته. که منو بزار مشاورت دانشگاه بهم ایراد میگیره!!!

استاد من از دانشگاه دیگه ای بود. ندیده و نشناخته منو صرفا با یک رزومه و موضوع پروژه ی لیسانسم پذیرفت.

همه ی مشکلات کار پروژه و .... رو که در نظر نگیریم، من دقیقا سه بار از اول شبیه سازی رو انجام دادم. از اول اول!

این سوای موارد دیگه ای بود که کار از نصفه دوباره انجام شد و البته به جز n باری که معادلات و گسسته سازی و .... انجام و بررسی شد.

و البته سوای اینکه برای هر امضا کلی دوندگی کردم و به آدم هایی برخورد کردم که حاضر بودن جون به عزرائیل بدن، یه برگه رو امضا نکنن!

دیگه جدی جدی باور نداشتم که یک روزی دفاع میکنم و تمام میشه.

اما تمام شد.

با وجود همه ی سختیها، روز دفاع عالی بود. و همش به تعریف و تمجید راهنما و داورام و .... گذشت.

نمره هم به خاطر کسری های سنوات و .... کامل نبود. وگرنه داورام بهم 20 داده بودن! :)

+ ما رو به خاطر بی جنبگی و جوگیری ببخشید. :)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

93، بهار

ما همچنان مشغول گردگیری و خونه تکونی و شستشو و رفت و روب هستیم.

خدا رو صد هزار مرتبه شکر که فرشامونو ماه پیش شستیم. پرده ها رو هم پاییز شستیم.

اما بازم اینجوری که من و مامان با آرامش و خورد خورد کار میکنیم،

هنوز هم کارهایی داریم برای انجام دادن که انشالله به زودی تمام میشه.

 هنوز سال تحویل نشده، اما بهار اومده!

+ همه ی عکس های این بلاگ به وسیله ی خودم گرفته شده،

اگر حرفه ای نیست و دستم می لرزه و .... ببخشید دیگه. :)



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

92، شهزاده ی رویاها!؟

به ما دخترا از بچگی قصه های شاه پریان و ... رو گفتن.

قصه هایی که یه دختری یه جایی زندانی یا درگیر یک سرنوشت ناخواسته ای بوده که راهی برای رهایی ازش نبود.

بعد یک مردی، شاهزاده ای با اسب سپید یا قهرمان دیگه ای میاد و دخترک رو از چنگال بدبختی نجات میده

و بعدش هم به خوبی و خوشی ازدواج می کنن و دخترک لباس سپید عروسی می پوشه و تمام!

+ داستان رویایی و دوست داشتنیه، نه؟

زنی که ضعیف و ناتوانه و مردی که توی قصه و تاجایی که ما می دونیم؛ حلال مشکلات اون زن هست.

این چقدر بر واقعیت منطبقه؟ کدوم یکی از دخترای نسل ما اینجوری هستن؟
تحولات اجتماعی مثل فمینیسم و .... چقدر روی روان زن ها و مردها اثر گذاشتن
و طرز فکر و نحوه ی عمل ما رو تغییر دادن؟
به نظرتون حالا مردها باید چطوری باشن؟!چقدر به این تصویر رویایی منطبق هستن؟
ما چقدر بر این شخصیت دوست داشتنی و زیبا و بی دفاع و .... انطباق داریم!؟

++ این بحث طولانیه. کلی مطلب در موردش هست که میخوام بنویسم. به مرور انشالله.
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

91، آموزش آشپزی

1- برای پخت برنج همراه ماهی، بهتره که برنج رو نم دست تر بردارید.

2- برای اینکه ماهی، وقتی تو ماهیتابه ی روغن قرار گرفت، از هم وا نره و خورد نشه،

بهتره که ماهی رو بعد ازینکه پاک کردید و شستید، بزارید یه روزی توی فریزر بمونه و یخ بزنه،

یخش که آب بشه، دیگه این مشکل پیش نمیاد.

5- چون ماهی خشکه و خوردنش با برنج کمی سخت میشه، پیشنهاد می شه که  اطراف اون در ماهیتابه،

گوجه (مخصوصا گوجه ریز)، سبزیجات معطر و گردو و... بریزید؛

اینجوری ماهی با آب گوجه و ...بخار پز میشه و بسیار لذیذ!

3- برای خوشمزه شدن ته دیگ، ته قابلمه ی برنج رو با کره، کمی زعفران یا زردچوبه و یک قاشق ماست و دو قاشق آب بپوشونید.

من معمولا اینجوری ته دیگ آماده می کنم و قبل اینکه خودم برسم سر سفره؛همش تمام میشه. :(

4- در مصرف ماهی و سایر غذاهای دریایی حد اعتدال رو رعایت کنید. علیرغم همه ی فوایدی که دارن،

به خاطر قرار گرفتن در انتهای زنجیره ی غذایی، حاوی مقادیری فلزات سنگین مثل جیوه، کادمیم، سرب و ....

هستند که این فلزات در مقدار زیاد، میتونن تغییراتی در سلول ها ایجاد کنند و عامل بروز سرطان باشن.

کم بخورید، همیشه بخورید.

+بفرمایید ناهار. :)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

90، بهاران

بعد از فوت پدربزرگ، مفاتیحش رو که باز کردیم؛ یک ورق کاغذ پیدا کردیم
که روش یک بهاریه نوشته شده بود. مربوط به زمانی بود که عید با محرم مقارن شده بود، در سالها قبل.
مطلعش این بود:
این گردش نوروز عزای شه دین است
غوغای حسین است که در عرش برین است

و الی آخر که یک روضه ی تمام عیار بود.
امسال هم عید دلگیره...
اللهم عجل لولیک الفرج
+ دیروز رفتیم باغ. دیدم که زردآلو شکوفه داده. از نزدیک شاهکار بود. تا حالا همچین شکوفه هایی ندیده بودم.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو