۷۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

284، افاضات یک حاجی بازاری!

یک دایی دارم حاجی بازاریه، تاجر برنج هست.
 منظورم از حاجی بازاری سنش نیست که به 40 هم نمیرسه.
منظورم همون بازاری بودن و قدمت و اعتبار و ... توی بازار هست.
بگذریم. برسیم به افاضاتشون. ایشون میفرمایند که،
وقتی کسی نتونه روزی 2000 تومن کسب درآمد کنه از زمین و زمان طلبکار میشه.
فکر میکنه اطرافیان باید ساپورتش کنن. فکر میکنه تلف شده و حقش رو خوردن...
بعد همینجوری میرسه به سن میانسالی که دیگه برای جبران خیلی چیزها فرصت نیست.
اون موقع بدتر میشه، میاد شاکی میشه که پدرم، مادرم، زنم، .... نزاشتن من رشد کنم!
وگرنه من الان خیلی چیزها داشتم که مثلا فلانی داره!!!
این آدم تازه وقتی به سن پیری میرسه اعتراف میکنه که از بی عرضگی خودش بوده که به جایی نرسیده.
و اون موقع دیگه بعیده فرصتی برای جبران باشه...

+ من نمونش رو توی محیط علمی دیدم. کسی که همه ی جوونیش رو به اسم دانشگاه لیسانسش خوش بود
و نرفت دنبال اینکه پایه های علمیش رو محکم کنه. فرصت داشت و این کار رو نکرد. حالا که میانسال شده،
میندازه گردن دانشکده و گروه و مدیر گروه و .... خودش رو توجیه میکنه که میخواست! اما نشد!!!

++ خدا کنه این سرنوشت میان سالی و پیری هیچکدوممون نباشه...
۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

283، به نام پدربزرگ

انتظار ندارین که روز پدر باشه و من از پدربزرگم چیزی ننویسم؟!

اولین تولد زندگی پدربزرگ رو وقتی 85 سالش بود براش گرفتیم.

قرار بود سورپریزش کنیم. کلی گشتیم ویه شعری پیدا کردیم

که روی کیک تولدش که قرار بود به شکل یک کتاب باز باشه بنویسیم.

دایی شیرینی دوست من رفت کیک سفارش داد، 10 کیلویی!!!

داییم بهش گفت ما شب میایم خونتون، گفت من که میدونم برای چی میاید!

بنده ی خدا بلد نبود کیک ببره حتی... خیلی شب خوبی بود. خیلی...


 


+ این هم کتابی که پدربزرگ سال آخر عمرشون به من هدیه کردن.


 

 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

282، تلذّد عُیُن (2)

خیلی از ملاک ها و انتخاب های ما توی زندگی تحت تاثیر دیگران هست. یک کامنت مفصلی اینجا نوشتم یک بار.
گفتم که خیلی از عوامل کنترل کننده توی ازدواج بیرونی هستن و تحت تاثیر القائات خانواده و جامعه و رسانه و ...
چند سال پیش رفتیم روستاهایی توی مرز افغانستان. همینقدر بگم که جاده های صعب العبوری داشت و ماشین رو نبود.
وضع بهداشت و .... هم ناگفتنی بود. اونجا تریاک راحت تر از یک برش نون پیدا میشد و ....
توی این روستاهای کوچیک، جایی که دخترا اغلب بی سواد بودن یا فقط کلاس اول رو خونده بودن،
رسانه ی ملی کلا آنتن دهی نمی کرد. همه ی مردم
 توی خونه دستگاه پخش ویدئو داشتن و فیلم هندی تماشا میکردن.
اولین تاثیر این موضوع این بود که دخترایی که اغلب آفتاب سوخته و معمولی بودن،
 جایی که مردها هم همچین چهره ای داشتن،
منتظر یک شوهر پولدار و  مو لخت و .... مثل شاهرخ خان میگشتن و تعداد زیادیشون مجرد مونده بودن...
( یادم به کتاب بادبادک باز میفته که بعد سقوط طالبان، مردم با ویدئو تایتانیک تماشا میکردن
و منتظر بودن "جک" بیاد اون ها رو نجات بده از زندگی نکبت بارشون...)

++ تاثیرات چنین پدیده ای خیلی زیاده و بحث مفصلی رو می طلبه
که تو مدیای رسانه ای مثل بلاگ امکان پرداختن به همه ی جنبه هاش نیست.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

281، عید بستنی!

تا جوجه نیست، از فرصت استفاده کنیم و پست خاک بر سری بزاریم!

آبجی کوچیکه چند روزیه که کسالت داره و حسابی پکره. ازونجایی که عشق بستنی هست،

من و ایشون راه افتادیم توی شهر و بستنی میخوریم، چند تایی بستنی فروشی قدیمی هم

که چند سالی نرفته بودیم رو رفتیم این چند روزه، خلاصه که خوش گذشت و جایتان خالی.

+ این هم عیدی ما به شما:

(بستنی خیلی خوشمزه و پرمغزی بود!!!)


۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

280، تلذُّذ عُیُن (1)

1- عکس های کتب مردم شناسی قدیم رو دیدین؟ عکس های مربوط به روستاهای شمال ایران رو ببینید.

همه ی خانوم ها توی عکس ها بی حجاب هستن. بدون روسری و اغلب با دامن های کوتاه.


2- حدود 50-60 سال پیش انگلیسی هایی که روی ایران و مردمش زوم کرده بودن، به یک مطلبی پی بردن.

اینکه توی روستاهای شمال ایران علیرغم نامساعد بودن اوضاع حجاب نسبت به سایر مناطق سنتی ایران،

فساد کمتر جریان داره.

در این مورد تحقیق کردن و متوجه شدن که مردم این مناطق لمسی هستن،

و از دیدن خانوم بی حجاب مثل بقیه ممالک محروسه به وجد نمیان.

امروزه اما اینطور نیست. به طور متوسط همه جا یکسان شده در این موضوع.


3- یکی از مهمترین چالش هایی که از قرن بیستم به بعد توی کل دنیا اتفاق افتاده،

اینه که رسانه های دیداری ( تلویزیون، سینما و ....)

لذت ها رو چشمی کردن. و متاسفانه این باعث شده که کنترل نگاه کار سختی باشه،

چون مردم عادت کردن به دیدن!

و خب فساد با rate ثابتی در همه ی دنیا جریان پیدا کرده.

امروز هم که به مدد ماهواره جامعه ی ما اقلا داره به مرز انفجار میرسه...


+ حرف درین مورد زیاده و بعضا پراکنده. فعلا تا همینجا. :)


++ به طور جدی باید ترسید از آینده ی بچه های نوجوان الان،

این جسارت، این بلوغ زود رس و این بی پروایی شون جدا ترسناکه...

من به اینجور تجربه گرا بودن نمیگم جرات ورزی، به نظرم یک جور حماقته.


+++  عنوان متن، کلمه ای هست که ادبیاتی ها برای "چشم چرونی" ساختن و با عوض کردن عنوان،

اون رو نوعی زیبایی شناسی قلمداد میکنن. مثلا می فرمایند که "نزار قبانی" تلذذ عین داشته،

و نتیجش هم شعرهای بسی زیبا شده! :)


۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو