دفاع کردم و تمام شد بالاخره.
حس خاصی ندارم.
همین...
فردا روز دفاعه.
امروز آزمون دکتری داشتم.
انقدر خوابم میومد سر امتحان که نگو!
نخونده بودم و زیاد جای نگرانی نبود. اییینهمه استرس نداشتم!
البته توی این سن امتحان دادن مگه استرس داره!؟ این بچه بازیا چیه!؟ والا به خدا!
بعدشم همچین خبری نیست توی دانشگاه که بخوایم بکشیم خودمون رو که بخوایم ادامه بدیم! بازم والا!
+ امروز مشاورم زنگ زد و باز رفت روی اعصاب من!
امروز اولین باره که راهنمای من رو از نزدیک میبینه! امیدوارم که خرابکاری نکرده باشه!
اصلا اصلا اصلا نمی تونم خودم رو قانع کنم که تقوا پیشه کنم و باهاش در نیفتم! خدیا خودت بهم صبر و بزرگواری بده.
++ همه ی دوستان دعا کنید به خیر بگذره. دوست میداشتید تشریف بیارید و خوشحالمون کنید.
ما ارائمون رو تمرین کنیم و باز شب بریم عروسی!
خجسته شدیم رفت پی کارش! والا! :)
+++ این "والا" گفتن ها تحت لیسانس صاحبش استفاده شده.مشکل کپی رایت نداره! :)
۱۶
اسفند
از بهمن ماه 90 که لپ تاپم رو خریدم، تا همین دو هفته ی پیش، ویندوزش رو عوض نکرده بودم.
حدود یک سال میشد که ویندوزم دیگه فایل آپلود نمیکرد. آنتی ویروسش هم یک ماه پیش از کار افتاده بود.
تا اینکه بخاطر یک فلش ویروسی حسابی مشکل دار شد و من بردم و ویندوزش رو عوض کردم،
آنتی ویروس جدید نصب کردم. کلی برنامه ی جدید... خلاصه که سیستمم نو شده حسابی.
و حالا من احساس نو بودن و جدید بودن دارم!
میخواستم بزارم بعد دفاعم برم اینکارا رو انجام بدم.
ولی چه خوب که الان انجامش دادم و راحت شدم. خیلی اذیت میشدم برای فرستادن یک فایل و ...
+ گاهی ما آدم ها با یک مشکل زندگی میکنیم. حتی بهش دلبستگی پیدا میکنیم.
اما جرات یا توان تغییر دادن شرایط و حل مشکل رو نداریم.
یا حتی گاهی به ذهنمون نمیرسه که با این مشکلی که داریم،
کیفیت زندگی ما پایین اومده و داریم اذیت میشیم.
معمولا تا ناچار نشیم، نمیریم سراغ حل مشکلمون.
گاهی هم به راه حل های مقطعی فکر میکنیم.
مثل خوردن مسکن وقتی بیماری حادی داریم.
یا حتی با غم از دست دادن کسی که دوستش داشتیم، مدت ها زندگی میکنیم.
و مثال های زیاد دیگه...
++ خوبه که به خودمون جرات بدیم،
با خودمون روراست باشیم
و بشینیم مسئله رو بازبینی کنیم و مشکلمون رو حل کنیم. اقلا برای حلش تلاش کنیم!
به مسائل صفر و یکی هم نگاه نکنیم.
به این فکر کنیم که هر گام مثبتی که برای رفع نواقص و مشکلات برمیداریم،
کیفیت زندگی ما رو کمی بهتر میکنه و این خیلی مهمه.
خیلی مهم...
۱۵
اسفند
بالاخره ساخت اسلایدها به اتمام رسید.
دیشب( در واقع امروز صبح!) ساعت 6 خوابیدم.
امیدوارم که به زودی و به خوبی تمام بشه.
+ داداشم داره میاد از پادگان. :)
++ داداشم مرزبانیه. همش دعا میکنم که همین جا توی شمال باشه محل خدمتش.
یه وقتی نره سمت مرزهای شرقی. :((((
۱۵
اسفند