۳۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

594، خواب...

1- اولین باری که حقیقتی رو از مادرم پنهان کردم ( یا در واقع تصور میکنم که بهش دروغ گفتم)، مربوط به کلاس اول دبستانم هست. یکی ازین پاک کن های دورنگ آبی-قرمز داشتم که گم شد و مامانم بهم پول داد برم پاک کن بخرم از نزدیک مدرسه. پاک کن خریدم و رفتم سر کلاس. از قضا یکی از بچه ها با گریه اومد بهم گفت که پاک کنش رو گم کرده، و مشخصات عینا شبیه پاک کن من بود، همون لحظه زیر نیمکتم یک پاک کن شکل پاک کن خودم پیدا کردم و بهش دادم. ظهر که رفتم خونه، مامان پرسید پاک کنت پیدا نشد؟ منم یک مکثی کردم و گفتم نه. هنوزم مطمئن نیستم که اون پاک کن واقعا مال من بود یا بغل دستیم. اما اعتراف میکنم هنوز عذاب وجدانش با من هست.


2- یک سوال خیلی بزرگ همیشه تو زندگیم هست، هیچ وقت هم موفق نشدم بهش جواب بدم. کسانی که به بقیه دروغ میگن، فریبشون میدن، پنهانکاری میکنن، خیانت میکنن، کسانی که از کارشون می دزدن و بقیه رو دچار مشکل میکنن، کسانی که به خاطر منافع شخصی یا عقده های روانی بقیه رو اذیت میکنن و زندگی رو بهشون سخت میکنن، و بی شمار مثال ازین دست ناهنجاریهای رفتاری... فرض کنیم که کل روز با نقابشون هیچ مشکلی ندارن و دارن زندگی شون رو میکنن مثل بقیه، اما  اینا شبها چطوری میخوابن؟

من هنوز بابت اون دروغی که به مادرم گفتم بعضی شبها شدیدا عذاب وجدان میگیرم...

اینا چطوری این حجم از آسیب رو با خودشون حمل میکنن و شبها به خواب می برن؟



۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

593، ماهی...

 احساس یک ماهی رو  که از آب بیرون افتاده

و دست و پا زدن هاش برای نجاتش بیهوده هست

و داره نفس های آخرش رو می کشه...


تا الان حس ماهی بودن رو داشتین؟

حس اینکه دست و پا زدنهاتون نجاتتون نمیده

فقط بیشتر و بیشتر به عدم نزدیکتون میکنه...


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

592، چون صبر توان کرد که مقدور نماندست...

1- دارم همه شجاعتم رو جمع میکنم که از کاری بیام بیرون. راستش از اول فکر میکردم سخت باشه، اما نه به این سختی. من آدمش نیستم، نمی کشم. نمی تونم اهانت ببینم و همش سکوت کنم. نمی تونم مدام تحقیر بشم و حرفی نزنم، به خاطر خدا. حس میکنم صبرم در این مورد بی نتیجه هست. فقط منجر به دلخور شدن و اذیت شدن بیش از حد خودم میشه و برام اشتغال ذهنی درست میکنه و آرامشم رو ازم میگیره. نمی دونم... امیدوارم که تصمیم خوبی بگیرم.

2- آیة الله قاضی طباطبایی، استاد علامه طباطبایی و آیة الله بهجت و ... بودن، تو کتاب "عطش" که در مورد زندگی شون نوشته شده، نقل شده ازشون که چهل سال مراقبه میکردن و محاسبه نفس و ... اما هیچ فتح بابی براشون صورت نگرفته بود. بعد از چهل سال یک باره همه درها به روشون باز شد، ایشون از درگذشتگانی هستن که در امورات این عالم هم دخل و تصرف دارن. صبر تلخ هست، اما میوه شیرینی داره... صبر بر چیز صحیح و الهی...


۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

591، بهتر از آب روان

1- بودن بعضی آدمها تو زندگی ما نعمته، حتی اگر همیشه نباشن، حتی اگر پیشمون نباشن. این آدمها انرژی شون رو حتی از پشت خط تلفن هم به شما منتقل می کنن. دیروز یکی از همین آدمهای خیلی خوب و دوست داشتنی بهم زنگ زد و کلی انرژی و آرامش گرفتم از حرف زدن باهاش. :)

2- بعضی آدمها حتی وقتی نیستن، حتی وقتی از دنیا رفتن، با اینکه داغ فراقشون همیشه روی دلت هست، اما یادآوری شون، حرفها و کارهاشون لبخند به لب آدم میاره. انگاری از اون دنیا هم گرمای محبتشون رو میشه حس کرد. :)


ساحل نرماندی

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

590،shopping

1- خریدن یکی از چیزهایی هست که حال هر زنی رو خوب میکنه، حتی اگر صرفا همراه کسی برن تا اون چیزهایی که لازم داره رو بخره. در همین راستا من و خواهر و دخترخاله جان یک روز رفتیم خرید و حسابی بهمون خوش گذشت و کلی خریدهای لازم و ضروری انجام دادیم و کلی پیاده روی کردیم و چیزهایی رو از پشت ویترین فقط تماشا کردیم و دست آخر با خوشحالی برگشتیم خونه.

2- چند وقت قبل تو ویترین یک مغازه ای ساعتی دیده بودم بسیار شیک، با صفحه بسیار زیبا و نگین های با طراحی فوق العاده. انقدر نگین های دورش زیبا بود که چشمم رو گرفت. قیمتش رو خوندم و سریع پریدم تو مغازه که کارت بکشم و ساعت مزبور رو بخرم. وقتی رفتم تو مغازه و در مورد ساعتی که کم نبود عاشقش بشم پرسیدم، فهمیدم که قیمت مربوطه تومان بوده و نه ریال و با گردنی کج از مغازه اومدم بیرون. در همان روز شاد، به همراهان خرید که نشونش دادم، گفتن که "این عشق جاویدان شما صفحه ش صدف هست و ... تو واقعا متوجه نشدی که این چقدر گرونه؟!" نمی دونستن که عشق این چیزا سرش نمیشه که! :|

3- بنده یک ساعت ژاپنی بسیار زیبا و شیک و ... داشتم که تنها چیز مادی بود که بهش دلبستگی داشتم، همین ساعت در کربلا از دستم افتاد و گم شد و بعد ازون من مثل مردهای زن مرده، هر چند وقت یک بار یک زن صیغه ای پیدا میکنم و هنوز نرفتم یک ساعت دائمی بخرم. ماشالله انقدر هم "خوش پسند" هستم فکر کنم تا آخر عمرم "عذب اوقلی" بمونم!

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو