۷۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

264، روز نگاشت

خواهر گرامی دستشون رو جراحی کردن.

از عصری بی حسی از بین رفته و درد داره بنده ی خدا.

بس که از دستش کار کشید اینجوری شده. :(

حالا هم ایشالله خوب میشه زودتر.

درد داره اما...



+ عشق من در نوزادی.

خداوکیلی شما میتونید همچین بچه ای رو ببینید

و عاشقش نشید؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

263، چند تجربه

این ها یک بخشی از تجربیاتی هست که من الان بعد از نوشتن پست قبلی یادم اومد.

هیچ نوع ارزش خاصی هم نداره. وقتتون رو برای خوندنش تلف نکنید.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

262، پاسخ به سوال، قسمت 3

پست های پاسخ به سوال قسمت اول و دوم رو خوندید احتمالا. 

قبل از هر چیزی برای ادامه ی بحث بگم که این مطالب

احتمالا به درد کسی خواهد خورد که ربع قرنی از عمرش گذشته باشه.

موفقیت شرط لازم برای رضایت نیست. منتها برای اینکه ما رضایت رو تجربه کنیم،

باید بهاش رو بپردازیم. لازمه که تلاش کنیم، یک دوره ای توی زندگیمون لازمه به هر بهایی موفق بشیم.

حتی به بهای اینکه توی هفته 10 ساعت بخوابیم و از کم خوابی مریض بشیم.

کلّ کتاب های یک کتابخونه رو زیرو رو کنیم برای پیدا کردن اثبات یک رابطه ی ریاضی.

راه موفقیت دور زدنی نیست. منظورم از موفقیت نمره گرفتن و با پارتی کار پیدا کردن و ... نیست.

موفقیت بها داره. سختی داره. شب بیداری و کم خوابیدن و سفید شدن موی سر و اعصاب ضعیف و ... داره.

اینا رو نمیگم که خوانندگان زیر 20 سال رو بترسونم که کلا صورت مساله رو پاک کنن و بیخیال تلاش کردن بشن.

ما اول باید طعم موفقیت رو بچشیم، حتی باید شکست بخوریم، اونقدر شکست بخوریم تا راه بازی کردن رو یاد بگیریم.

اونقدر ببازیم که بفهمیم هیچ چیز زندگی ثبات پذیر نیست. همه چیز از دست رفتنیه. همه چیز...

هر وقت به این نقطه رسیدیم، هر وقت فهمیدیم که به آدم ها، موقعیت ها، رتبه ها، ثروت، زیبایی و ....

اعتباری نیست و ممکنه فردا، یک ساعت دیگه یا حتی یک لحظه ی دیگه نباشن،

یاد میگیریم که از بودن توی این لحظه، از چیزی هستیم، با همه ی ضعف ها و کاستی هایی که مقتضای انسان بودنمونه،

با همه ی داشته ها و نداشته هامون، لذت ببریم و رضایت داشته باشیم.


+ این تجربه ی زندگی منه، ممکنه به درد شما نخوره.

چون مطمئنن شما تجربیات بهتر و با ارزشتری دارید که راه زندگی آیندتون رو براتون هموار میکنه.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

261، رونمایی از خواستگار محترم چند ساله!!!

+ این مطلب رمز دار بود مثلندش!

بعد دیدم به همه نمیتونم رمز بدم. این بود که رمز رو برداشتم! :)

۲۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

260، پاسخ به سوال، قسمت 2

اولا بگم که من بابت همچین نگاهی که به اطرافیانم توی ارشد داشتم،

واقعا متاسف و شرمنده ام و هیچ نوع قصد جسارت به کسی رو نداشتم.

بپردازیم به بحثمون.

این آدم ها از من خوشحال تر بودن. راضی تر بودن و اتفاقا زندگی باهاشون بهتر تا میکرد.

یا اقلا من فکر میکردم بهتر باهاشون تا میکنه! اشکال کار چی بود؟!

من که اندازه ی خودم تلاش کرده بودم. من که رتبه ی ارشدم خوب شده بود.

خیلی چیزهایی که برای اون ها مشکل بود، برای من مدت ها قبل حل شده بود.

( ببینید، حتی حل کردن مشکلات هم نمیتونه لزوما کمک کننده باشه.)

پس مشکل راضی و خوشحال نبودن من چی بود و از کجا نشات میگرفت؟


+ مشکل این بود که من بلد نبودم از لحظه ای که درش هستم و چیزی که دارم لذت ببرم.

مشکل این بود که ذهن ریاضی من به جای اینکه به دنیای من نظم بده، من رو به ورطه ی بدبینی کشونده بود.

مشکل این بود که من فکر میکردم باید Perfect  بود تا از دنیا و زندگی و ... لذت برد.


ادامه دارد...






۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو