۳۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

312، عکس نوشت!

1- این بچه به من می گوید عمه! من یادش ندادما! مامانش یادش داده! نه که عمه نداره!

مادرش هم توی فامیل شوهرش ما رو دوست می داره، بهش یاد داده به من بگه عمه!

هیچ نوع عناد و دشمنی در کار نیستا! صرفا به جهت اینکه بچه کمبود عمه نگیره!!!



2- این کوچولوی ناز خواهر همون عمه فدای بالاییه.

یک شبی من در منزلشان بودم به اتفاق عمه جان خودم و خانواده شان.

ایشون چادر مشکی رو که دست بنده دیدن،

سریعا رفتن چادرشونو سر کردن که منم با عمه مریم برم! الهی قربونش برم. :)



3- این یکی رو که میشناسین!؟ در حال بستنی خوردن!

یکی از تفریحات سالم ایشون از ابتدای کودکی تماس با منزل ما

و قرار گذاشتن برای بیرون رفتن به همراه من و خواهرم بوده است!

  مخصوصا پیاده روی کردن و بستنی خوردن!

حالا کسی هم البته تلاشی نمی کنه به این بچه بگه  که ما ازش بزرگتریم!

مخصوصا مواقعی که ما رو به صورت جمعی "بچه ها" صدا میکنه!

که این شامل مادر من و خودش هم میشه حتی!!!



4- این گل چیست و در نهایت چه خوراکی از آن به وجود می آید؟

نام گل را برای ما بفرستین و یک جعبه پای آناناس جایزه بگیرید!



۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

311، رنج ها وآسیبهای عاطفی...قسمت دوم

توی مطلب قبلی، پست شماره 302 به اولین قدم ها برای زمین گذاشتن

بار درد و رنج ناشی از خلاها و آسیب های عاطفی اشاره کردیم.

ادامه ی مطلب رو به جهت جلوگیری از طولانی شدن اینجا مینویسیم. :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

310، برادرانه

مرحوم پدربزرگ علاقه ی عجیبی به امام حسین و کربلا داشت.

یکی از جالبترین چیزهایی که ممکنه کسی شنیده باشه رو ؛

از شب عاشورایی برامون تعریف کرد که حدود 50 سال پیش توی کربلا گذرونده بود.

بعد از سالها که راه کربلا باز شد، (همون زمان صدام)، جز اولین کسانی بود که رفت زیارت.

یک دفترچه ای رو درست کرده بود حدودا 60-70 برگی که مدیحه و مرثیه کربلا بود.

از کتابهای مختلف جمع کرده بود و توی سفر طولانیشون باهاش بود و با خودش زمزمه میکرد.

( و بعد از کربلا هم گاه گاهی با صدای آروم میخوند و بغض می کرد.

مخصوصا بعد از فوت برادر کوچکترش، مراثی حضرت عباس از زبان امام حسین رو میخوند...)

گویا همه ی کاروانشون حیرت زده بودن از منش و اخلاق و اطلاعاتشون...

این شعر رو در مدح حضرت عباس، توی همون دفترچه من پیدا کردم،



البته این خط خرچنگ قورباغه ی منو ببخشید به بزرگواری خودتون. :)

بارم عیدتون مبارک باشه.


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

309، عیدی دوستان عزیز :)

شعبان ماه خیلی خوبیه. پر از عیده و آدم حال خوبی داره.

امروز میخوام بهتون یک عیدی بدم. یک عیدی خوب.

امیدوارم که خوشتون بیاد: عیدی!

این عیدی بی نظیره. از دستش ندین. :)

عیدتون مبارک باشه دوستان خوبم. 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

308، برای حاج آقا

این پست رو میخواستم به مناسبت یک سالگی وبلاگم بنویسم، یعنی 23 مرداد. ( منظور از وبلاگ همون وبلاگم در بلاگفاست که با جمعی از دوستان آمدیم به اینجا.) منتها 23 مرداد احتمالا مسافرت هستم، میرم خراسان شمالی و نیستم که بنویسم. 23 مرداد روزی بود که من بلاگم رو ساختم، بر خلاف ظاهر آرومی که از من اینجا سراغ دارین، من یک آدم متفاوت از تصورات اکثر شما ها هستم. بگذریم. برسیم به داستانمون. من وبلاگم رو درست کردم با کمترین نشانی از خودم، یعنی اسمم. میخواستم فقط خودم بخونمش. یکی دوبار آپ کردم و بعد شدیدا درگیر کار پروژمو و سرو کله زدن با آدم های مختلف بودم، تا مهر... مهر ماه بود که فهمیدم باید پروژم رو از نو، از یه جایی نزدیکی های صفر انجام بدم، شدیدا داغون از لحاظ روحی...

احتیاج به زمان داشتم، به چیزی که من رو از فضای درس و پروژه و ... دور کنه.من بلاگر نیستم، اما بلاگ خوان حرفه ای بودم و هستم. بعضی بلاگ ها رو بیشتر از 5 ساله که دنبال میکنم. همون مهر ماه یک شب، توی صفحه ی وبلاگ های به روز شده ی بلاگفا، اسم وبلاگ حاج آقا رو دیدم. من عادت نداشتم خیلی نظر بزارم برای بلاگرها، اما یادمه که برای ایشون نظر گذاشتم و خب بعدش نظر بعدی و بعدی و حتما الان همه میدونید من چقدر پر حرفم! :) و شد آنچه شد! ما رو مجبور کردن که آدرس بزاریم، و این خیلی اتفاق خجسته ای بود، چون برای من دوستان خیلی خوبی به همراه داشت. دوستانی که مشابه جمعشون رو جای دیگه ای نمیشد پیدا کرد. امشب شب سوم شعبان هست،شب میلاد امام حسین (علیه السلام). میخوام به مناسبت این شب ازتون ویژه تشکر کنم حاج آقا.

بابت همه ی خوبیها و محبت هاتون، بابت برکت حضورتون که باعث جمع شدن ما توی وبلاگتون و بعد ازون شکل گرفتن دوستیهای خیلی خوب بین خواننده هاتون شد. بابت اینکه ما رو به نوشتن ترغیب کردین و این خیلی خوب بود، چون خیلی از تفکرات ما رو عوض کرد. بابت همه ی اوقاتی که به من و همه ی بچه های در شرف دفاع، انگیزه و امید میدادین، بابت همه ی دعاهاتون، بابت سعه ی صدری که در مورد اظهارنظرهای بعضا بیجا و بی مورد من داشتین، و بابت خیلی چیزهای دیگه که الان یادم نیست، ازتون تشکر کنم. دیدن آدم هایی مثل شما، من رو خیلی امیدوار میکنه و اگر کمی منصف باشیم تاثیرات خوبی که شما روی ما داشتین رو، به هیچوجه نباید انکار کنیم. بدون شما فضای وبلاگ نویسی حتما چیزی کم داشت و قطعا نمیتونست اینهمه برای این تعداد زیاد دوست داشتنی و جذاب باشه. به هر حال بازم ممنونم بابت همه چیز. امیدوارم که همیشه سالم و سربلند باشین و شاد و موفق. زیاده عرضی نیست.




۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو