۴۰ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

468، آرزوهای مریمی

1- یکی از آرزوهایی که توی زندگیم بهش نرسیدم، خواننده شدن هست. به ز شما نباشه، ما زمانی در مدرسه سرصف آواز میخوندیم. خودم نمی دونم چرا، ولی ملت دوست می داشتن صدای ما رو. البته بگم که این مربوط به ده سال پیش هست و اون موقع ما جوونتر بودیم مادر جون! صدام در اثر سالها زندگی در یک شهر با آب و هوای متفاوت با زادگاهم تغییر کرده. الان به خوبی قبل نیست و البته دیگه هم مهم نیست. 

2- یکی از آرزوهای دیگه من این بود که تو یک شهر زیارتی زندگی کنم. حتی به کربلا هم فکر کردم! بودن یک حرم توی شهر، به آدم قوت قلب میده. به این منظور، انتخاب شهر دانشگاهی دومم بعد از تهران، مشهد بود که خب کار به اونجاها نرسید. اگر موردها کمی ماجراجو تر از الان باشن، به این یکی شاید رسیدیم، شاید هم نه. :)

3-  دیگه فعلا آرزویی به ذهنم نمیرسه. :)

۱۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

467، تقابل دو احساس

توی زندگی همه ی ماها آدمهایی هستن که برامون عزیز هستن،
اگر دقت کرده باشید، عزیز بودن کسی، یک شرایط ویژه ایجاد میکنه.
ما از کسی که برامون اهمیت داره و عزیز هست،
 انتظارات خاصی داریم. کلا محبت انتظار میاره،
اگر چنین کسی ناراحتمون کنه، خیلی دلمون میشکنه،
چون انتظارش رو نداشتیم...
حالا یک کاری بکنید، یک لحظه زندگی و دنیاتون رو بدون اون آدم تصور کنید،
می تونید با نبودنش کنار بیاین؟!
پس بهتره که بدیهاش رو به خوبیهاش ببخشیم،
و یادمون باشه که همه ی آدمها معجونی از خوبیها و بدیها هستن،
قدر عزیزانمون رو بدونیم...

+ دو پست رمزدار اخیر هم بنا به نظر دوستان بدون رمز شد.
۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

466، مریمی مریض

یک مریمی مریض در اینجا داریم، که صبح

موقع پایین اومدن از تخت پاهاش رگ به رگ شده انگاری

و ساق پاهاش و زانو هاش درد میکنه.

شماها مراقب خودتون باشید ولی. :(


۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

465، ذرات

اگر قرار بود یک ذره زیر اتمی باشید ( ذرات کوچکتر از اتم)، ترجیح می دادین چی باشید؟!


من دوست می داشتم که هادرون باشم! (ذراتی که در اندرکنش های قوی شرکت میکنن!)


+ شما چی؟! :)))


۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

464، با احترام به همه مردان...

مطلبی که میخوام بنویسم، حاصل مشاهدات من هست و طبعا بهش به عنوان یک شهود خوب اکتفا خواهم کرد. البته فقط یکی از این مشاهدات رو نقل میکنم. این پست رو برای تعداد زیادی از دوستانم می نویسم، دوستانی که اینجا رو میخونن و هر کدوم به نوعی مشکلشون رو با من در میون گذاشتن.


خواست مردانه بر هر چیزی قائم هست.

تو قاموس مردانه برای به دست آوردن زنی، چیزی به اسم نتونستن نداریم، هر چیزی که هست نخواستنه. حالا یا ضعف تصمیم گیری دارن، یا از انتخابشون مطمئن نیستن، که من در هر حالتی به شما خواهم گفت چنین مردی به درد زندگی نخواهد خورد. چون تدبیر و قاطعیت نداره. اگر کسی میگه خانوادم راضی نیستن، شرایطش رو ندارم و ... بدونید هنوز تردید داره و هنوز فکر میکنه انتخابهای بهتری خواهد داشت. یک مرد، اگر کسی رو بخواد، حتی اگر فکر کنه شرایط لازم رو نداره، مردانه پاپیش میزاره و از شما میخواد که با همون شرایط ناداشته باهاش ازدواج کنید. بیکار بودن و عدم رضایت خانواده و ... صرفا بهانه هایی هست برای دست به سرکردن شما! حالا شما باید چکار کنید؟! وقت خودتون رو برای همچین کسی تلف نکنید، ازش عبور کنید و برید به زندگی تون برسید! تمام!!!



۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو