بی تو...

بی تو اگر به سر شدی

زیر جهان زبر شدی

باغ ارم سقر شدی

بی تو به سر نمی شود...

بی تو به سر نمی شود...


+اخیرا یکی از نزدیکان بسیار عزیزم فوت کرده، ناگهانی...تمرکز برای نوشتن چیزی ندارم واقعا...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

دختر زیبا

آرام بخواب دختر زیبای ما

آرامِ آرام...

دنیا جای ماندن نیست

ما هم به زودی نزد تو خواهیم آمد

دنیا برای تو کوچک بود

قلب پاک و بی آلایش تو

تاب این دنیای زشت را نداشت

آرام بخواب

آرام....

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

ما خودمان تو را کشتیم، با همین زبانهای دعاگو

ما خودمان تو را به قتل رساندیم

خودمان با همین دستانمان

با زبانی که برایت دعا می کردند

با نادانی مان، با ترس هایمان

ما طاقت نداشتیم ببینیم کسی بالاتر از ما بیندیشد

کسی دنیا را وسیع تر از ما ببیند

کسی مهربانی خالص و ناب باشد

ما فکر کردیم ساده دلی

آنقدر این فکر را کردیم

که دلت را زدیم

و از ما دل بریدی

و ما را تا همیشه حسرت به دل کردی


خسته بودی، نه؟ از ما خسته بودی.

از نامردی، از رذالت، از دروغ، از کوته اندیشی هایمان

از نگاه هایمان، از زبان دعاگویمان


راحت شدی از دست مان،

در پیراهن سپیدت، مثل یک عروس زیبا بودی


داغت تا همیشه به دل ماست... تا همیشه...


+ دیروز 4 مهرماه 1396، عزیزترینمان از ما خسته شد و ما را ترک کرد...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

ما خوشبختیم؟!؟!

بدیهی است که این یادداشت نظر شخصی من است

و ممکن است با نظر شما متفاوت باشد.


برای من فضای شبکه های پیام رسان (اعم از تلگرام و اینستاگرام و...)، فقط کاربری سرگرمی و خواندن جوک و ... دارد.

به هیچ عنوان نمی توانم مطلبی را ازین طریق بیاموزم، چون تمرکز بالایی در حین کار با این برنامه ها ندارم.

فضای وبلاگ برای من شخصی تر است و از زندگی و ... هم ممکن است گاهی در آن مطلبی بنویسم...

چند وقت پیش کسی به من گفت که چرا هیچ عکس دونفره ای در اینستاگرام نداری؟

هیچ سندی که نشان بدهد خوشبخت هستی در پروفایل تلگرامت نیست و...

طبعا این مطلب جوابیه نیست. نظر من است.

راستش علاقه ای به این کار ندارم؛

فکر هم نمیکنم بقیه علاقه ای به دیدن و خواندن این عکسها داشته باشند، مگر برای کنجکاوی!

ترجیح میدم علاقه ام به همسرم را از روش های دیگری غیر از کپشن های طولانی و بی سروته نشان دهم.

ضمن اینکه معتقدم ما نمی توانیم در فضای مجازی عکسی به اشتراک بگذاریم،

مطلبی بنویسیم و انتظار داشته باشیم کسی نظری ندهد یا به کسی ربطی نداشته باشد،

شاید هم واقعا به اندازه بقیه خوشبخت نیستم! نمی دانم!


+ چند روز پیش دوستی عکس بی بی چکش را در اینستاگرام گذاشت.

هر طور فکر میکنم، نمی توانم علت این کار را درک کنم که چرا ما دوست داریم

دیگران را در خصوصی ترین لحظه های زندگیمان شریک کنیم؟


++ من روستازاده هستم. در خانه یک قابله به دنیا آمدم و چهارسال تمام در روستا بودم، در باغ ها و روی درخت ها بزرگ شدم. در مواجهه با چنین چیزهایی که از درک ساختار فکری من خارج است، احساس میکنم هنوز آن دخترکی هستم که روی شاخه تنومند درخت انجیر نشسته و به منظره دشت های اطراف و تالاب دوردست و ... نگاه میکند... بدون اینکه حرفی بزند فقط نگاه می کند...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

چند خطی از مقدمه یک کتاب

سوتلانا الکسیویچ، نویسنده بلاروسی، در کتابی به نام "جنگ چهره زنانه ندارد"، خاطرات و احساسات زنان شوروی که در جنگ جهانی دوم جنگیده اند را جمع آوری کرده است. تنها کلمه مناسب برای توصیف این کتاب، تکان دهنده است. بخشی از مقدمه این کتاب:


"من فقط یادداشت نمی کنم...بلکه تلاشم این است تا آن جایی که رنج از انسان کوچک، انسان بزرگ می سازد، در همان لحظه، روح انسانی را بررسی کنم. این انسان برای من پرولتاریای لال و بی سایه نیست، من روح او را کشف کردم. به صدای او گوش می دهم. به متن او. خب، اختلاف من با حکومت در چه چیزی خلاصه می شود؟ من درک کردم که ایدئولوژی بزرگ به انسان کوچیک نیاز دارد، انسان کوچکی که نباید بزرگ شود. انسان بزرگ برای ایدئولوژی اضافی است و کارکردن با او راحت نیست. دردسر ساز است. اما من دنبال همین می گردم..پی انسان کوچک بزرگ هستم. انسانی که تحقیر شده، شخصیتش لگدمال شده، مورد اهانت قرار گرفته، اما با گذر از اردوگاه ها و جنایات استالینی، سرانجام پیروز شد. او معجزه آفرید.

هیچ کس نمی تواند این پیروزی را از او بگیرد...."


+جنگ چهره زنانه ندارد، نوشته سوتلانا الکسیویچ، ترجمه عبدالمجید احمدی، نشر چشمه، ص 29.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو