۳۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

567، خدمات پس از فروش

1- همیشه از خدمات پس از فروش ناموفق و پیگیری های بی نتیجه اداری و ... نالان بودیم و هستیم. یک نمونه بارزش خود من هستم که پارسال نامه تمدید تحصیلیم در یک دانشگاه معظم با کلی دم و دستگاه، تو سیستم اتوماسیون گم شده ( یعنی بهش ترتیب اثر داده نشده)، و هنوز هم درگیرش هستم و جالب اینه که هر کارمندی بهم میگه: من گردن نمی گیرم! برو ببین کسی دیگه اگر گردن میگیره و .... انگار که قتل انجام شده باشه!!!

اما نمونه های موفق هم کم نیستند، مخصوصا در شرکت ها و سازمانهای خصوصی که دارن بی سر و صدا کارشون رو انجام میدن.


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

566، ماست آجری

امروز مادرم ناهار یک غذای خیلی خوشمزه درست کرد. موقع آماده کردن ناهار به مامان گفتم ماست رو من آماده میکنم. گفت باشه. تو ماست خیار و دلال و آویشن و ادویه ای موسوم به "زنیان" ریختم. زنیان رو چند روز پیش از عطاری خریدم به عنوان  مصلح تخصصی ماست! آسیابش کردم و یک قاشق چایخوری ازش ریختم تو ماست. قبلا زنیان خورده بودم و مشکلی با مزه ش نداشتم. اما امروز احساس کردم ماست مزه آجر یا خاک رس یا همچین چیزی گرفته. خلاصه که سر ناهار کلی تبلیغ کردم و از خواصش گفتم تا مادر و پدر یک کاسه از ماست رو خوردن. هر چی اصرار کردم کاسه دوم رو نخوردن! بابا گفت "مزه ی خاک میده! خیلی تلخه." این بود انشای ما. :|


ایشون زنیان می باشند. :)

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

565، مشق شب

 دیشب داشتم کمدم رو مرتب می کردم. یک سررسید قدیمی که همیشه سرجاش بود و جاش هم مرتب بود رو از کنار کتابها برداشتم ببینم چی توش نوشته شده. صفحه اول سررسید نوشته شده بود " گلستان سعدی"، مربوط به زمانی بود که بنا به پیشنهاد استادی از روی گلستان مشق شب می نوشتم. یادمه "کلیات سعدی" سنگین و قطور رو برده بودم خوابگاه و از روش شبی یک صفحه مشق می نوشتم. این کار رو از 6 فروردین ماه تا 22 تیرماه سال 90 انجام دادم. بعد ها به دلیلی که الان یادم اومد گزاشتمش کنار ( یک درگیری شخصی که واقعا ارزش کنار گذاشتن همچین چیزی رو نداشت.)، سررسید رو برداشتم از قفسه، دوست دارم این کار رو بازم انجام بدم. موقع تورقش یاد حس خوبم موقع نوشتنش افتادم... :)


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

564، هدیه

1- بیایید کمی خاله زنک باشیم. خدا وکیلی قبول دارین بعضی ها چیزهایی برامون به عنوان هدیه میخرن که مصداق همون یک دست پارچ و لیوانی هست که فقط از یک خونه به خونه دیگه منتقل میشه؟ بیایید برای هم احترام قائل باشیم و ازین هدایا نخریم برای هم دیگه. یا از روی ناچاری نگردیم تو بقچه مون هر چیزی که مطمئنیم استفادمون نمیشه رو به بقیه هدیه ندیم. بوده کسی که من برای خریدن هدیه براش یک ماه صرفه جویی کردم و کلی گشتم تا کتابی بخرم که مورد علاقش باشه و طرف سخاوتمندانه برام تی شرتی خریده که به مواد سازندش حساسیت داشتم، چون کلا نایلونی بود! نکنید ازین کارها لطفا!


۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
مریم بانو

563، کمی زمستان نوشت

1- شاگرد اخیرم بسیار حواس پرت هست، منتظر هست توضیح مطلب رو تمام کنم و برام خاطره تعریف کنه. یک خواهر دوقلو داره که بسیار درسخون و مورد توجه هست بر خلاف شاگرد توسری خور من. حواسش تا یه جاهایی جمع هست و بعد به کل حواسش پرت میشه و ساده ترین محاسبات رو نمی تونه انجام بده. گاهی فکر میکنم هر کدوم از شاگردانم یک نمونه کاریکاتوری از ایراداتی هستن که تو من حالا کم یا زیاد وجود داره و خودم رو تو آئینه این بچه ها می بینم، و لازمه که تلاش کنم برای تصحیح این اشکالاتم.

2- یکی از موضوعات مشاهدات من تو این سالهای اخیر، دیدن این هست که چطوری بعضی آدمها که به راحتی هر کار رذیلانه ای که دلشون میخواد در حقت انجام میدن، به آسونی دروغ می گن، خوبی های تو رو نادیده می گیرن، خودشون رو حق به جانب می دونن، به راحتی نقدت میکنن ( استادی داشتیم که میگفت انتقادپذیری یک ژست سیاسی هست و من به این جمله باور دارم.)، و بعد که شما کم کم بیخیال میشین نسبت به اون رابطه و کار، دیدن دست و پا زدن هاشون، متاثر کننده هست. آدمها اغلب بلاها رو خودشون سر خودشون میارن، و من فکر نمیکنم هیچ بلایی تو زندگی آدم سنگین تر از شکستن دل کسی باشه...


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو